جدول جو
جدول جو

معنی غراب خوار - جستجوی لغت در جدول جو

غراب خوار(بَ اَ)
آنکه غراب را میخورد. خورندۀ زاغ و کلاغ، مجازاً به معنی زغال خورنده آمده است:
طاوس غراب خوار هر دم
گاورس ز چینه دان برانداخت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
غراب خوار
آنکه غراب را می خورد خورنده زاغ و کلاغ، زغال خوارنده: طاوس غراب خوار هر دم گاورس ز چینه دان بر انداخت. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شراب خوار
تصویر شراب خوار
شراب خور، باده خوار، می خواره، می پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرام خوار
تصویر حرام خوار
آنکه مال حرام می خورد، کسی که آنچه را خوردنش شرعاً منع شده است می خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خوار
تصویر گران خوار
بسیار خورنده، پرخور، ویژگی چیزی که خوردن یا نوشیدن آن ناگوار و دشوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
غریب مانند مانند غریبان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ طِ / طَ)
می پرست. میخواره. خمار. (از ناظم الاطباء) : نقل است که یک روز سخن حقیقت میگفت و لب خویش می مزید و میگفت هم شرابخواره ام و هم شراب و هم ساقی. (تذکره اولالیاء عطار).
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
می پرست. میخواره. خمار. (ناظم الاطباء). باده خوار. شارب الخمر. آشامندۀ شراب. میخواره: چون این احوال فاش گشت دیگران اولاد آمدند و موافقت کردند تا به کمتر از صد سال همه آتش پرست و شرابخوار شدند. (قصص الانبیاء ص 30).
تیغ بنفشه گونش برد شاخ شر چنانک
بیخ بنفشه بوی دهان شرابخوار.
خاقانی.
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقۀ رند شرابخوار.
حافظ.
افتار، سست گردیدن شرابخوار. شرّاب، نیک شرابخوار. شریب، نیک شرابخوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
آنکه رطب خورد. خورندۀ رطب:
رطب بر خوان رطب خواری نه برخوان
سکندر تشنه لب بر آب حیوان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مانند شخص غریب. ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
حرام خور: علما بر مراد ظالمان و فاسقان سخن گویند و حرام خوار و بی پرهیز شوند. (قصص الانبیاء جویری ص 13)
لغت نامه دهخدا
(غَ خوا / خا)
اطاق یا خانه های ممحض برای کرایه دادن به غربا در شب
لغت نامه دهخدا
(غَ شُ / شِ)
وظیفه خوار. (آنندراج) :
هر که راتب خوار خورشید است خالی چون شود
باولی نعمت مقابل دولتش گردد تمام.
جمال الدین سلمان
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مردم خورنده و بسیارخوارو شکم پرست. (برهان). پرخور. سخت پرخور:
آن سبک روح همچو روح برفت
وین گران خوار همچو ریگ بماند.
(لباب الالباب جزء اول ص 180)
لغت نامه دهخدا
میخواره باده گساری میخواره می پرست. میخواره می پرست. میخواره می پرست
فرهنگ لغت هوشیار
ادوارک خور رفت آفتاب نشین (گویش گیلکی) پیگاه بیگاه بیگاه شد خورشید سوی چاه شد خیزید ای خوش طالعان گاه طلوع ماه شد آفتاب زرد و آفتاب زرد را امیر به آب رسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
بیگانه وار مانند غریبان بطرز غریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرا خوار
تصویر چرا خوار
چراگاه چرا خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربا خوار
تصویر ربا خوار
اندوخا آنکه ربا خورد نزول خور
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار خورنده پرخور شکم پرست: آن سبک روح همچو روح برفت وین گران خوار همچو ریگ بماند. (مجد الدین محمد بن عدنان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب خواب
تصویر غریب خواب
اطاق یا خانه ای که برای کرایه دادن بغریبان در شب اختصاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام خوار
تصویر حرام خوار
آنکه مال حرام بخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام خوار
تصویر حرام خوار
((~. خا))
کسی که مال حرام می خورد، رشوه خوار، رشوه گیر، مفت خور، تنبل
فرهنگ فارسی معین
حرام خواره، حرام خور، حرام لقمه، حرام توشه، حرام روزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باده خوار، باده نوش، باده نوش، پیاله پیما، پیمانه گسار، قدح نوش، مشروب خوار، می خوار، میخواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد